تلاش خیر و نیکوکار روستای فیروز بهرام برای تسهیل ازدواج جوانها | دستمریزاد آقا رجب!
تاریخ انتشار: ۱۲ فروردین ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۶۹۰۵۳۳
همشهری آنلاین _ مریم قاسمی : مثل خیلی از افراد نیکوکاری که در شهر و محلهمان سراغ داریم، درانجام امورخیرخواهانه با احتیاط و به قول معروف چراغ خاموش حرکت میکند و تلاش میکندکه در بین مردم گمنام و ناشناخته باقی بماند، اما زمانی که متوجه میشود که هدف ما از تهیه این گزارش ترویج فرهنگ نیکوکاری درجامعه است به خواست ما پاسخ مثبت میدهد تا با او درباره کارها و برنامههایش بیشتر حرف بزنیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
برای اولینبار با حاج رجب علی محمد، خیر و نیکوکار در محل کارش که در روستای فیروز بهرام واقع شده مواجه شدیم. او در تدارک جشن عروسی برای زوج جوانی بود که برای برپایی جشن ازدواج بودجه کافی نداشتند.
او برای ما تعریف میکند که از حدود ٣ سال قبل که ماجرای شیوع کرونا پیش آمده خیلی از تالارهای ازدواج ورشکسته شدند، چرا که مشتریای نداشتند و حالا که چند ماهی است با بهبود وضعیت کرونا باغ رستورانها و تالارها شروع به کار کردهاند متاسفانه در برخی جاها هزینهها را چند برابر کرده اندکه منصفانه نیست.
علی محمد میگوید:«من و همکارانم تلاش میکنیم که این زوجهای جوان که با هزار امید و آرزو تصمیم به ازدواج گرفتهاند با کمترین هزینه و به صورت آبرومندانه به خانه بخت بروند و یکی از گرههای مهم زندگیشان باز شود.»
حاج رجب علی محمد، عقیده دارد که در شرایط سخت اقتصادی باید در کنار مردم باشیم و بهویژه در مسئلهای مثل ازدواج جوانان، هر کس در هر پست و مقامی است باید قدم بردارد.
او در طول این سالها، با انجام کارهای خیرخواهانه، بین مردم و اهالی فیروز بهرام محبوبیت زیادی پیدا کرده و برای همین حرف و کلام حاج رجب بین شهروندان خریدار پیدا کرده است. محمود محمودیان، از کسبه قدیمی اینروستاست که در بلوار اصلی روستای فیروز بهرام با او روبهرو میشویم.
محمودیان، درباره نیکوکار هم محله اش میگوید:«حاج رجب علی محمد، رسم مردمداری و مردانگی را به خوبی میداند. اگر به هر طریق متوجه شود که خانوادهها برای برگزاری مراسم ازدواج جوانان با مشکلات مالی مواجهاند در حد توان و بضاعت کمکشان میکند تا این زوجها زودتر سر و سامان پیدا کنند و به خانه بخت بروند. تابهحال خیلی پیش آمده که مراسم ازدواج زوجهای کمبضاعت و کمدر آمد را در خانه و حیاط شخصی خودش برپا کند. حتی از دیگران شنیدهام که هدیهای زوجهای جوان در نظر میگیرد تا به نوعی دل آنها را خوشحال کند.»
منبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: ازدواج نیکوکاری محله همشهری محله منطقه ۱۸ فیروز بهرام علی محمد حاج رجب زوج ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۶۹۰۵۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طلاق بهخاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.
به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبههای دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بیقراری قدم میزد چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل میکند. در این پرونده میبینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه میداد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق میکرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمیشد اما با سادهانگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.
با این حال زوجهای جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پلهای پشت سر را خراب میکند.
منبع: روزنامه ایران